خوی خورد

لغت نامه دهخدا

خوی خورد. [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ خوَر / خُرْ ] ( اِ مرکب ) عرق گیر. خوی چین. ( ناظم الاطباء ). رجوع به خوی چین شود.

فرهنگ فارسی

عرق گیر خوی چین

جمله سازی با خوی خورد

ترجمه: سپس بعد از آن، هفت سال سخت مى آيد كه مردم آنچه را برايشان از پيشذخيره كرده ايد خواهند خورد جز اندكى كه (براى بذر) حفظ مى كنيد.
با وجود یک توافق با دولت مرکزی که به آذربایجان خودمختاری قابل توجهی می‌داد و به فرقه دموکرات اجازه می‌داد در قدرت کامل بماند، مذاکرات شکست خورد.
چو باد گشت به جوی اندر آب و لاله نگر چه مست گشت کز آن باده خورد بر ناهار
زلف تو کافری است که هر دم به تازگی خون هزار کس خورد آنگه که کم خورد
بالاخره بعد از مدتی درگیری مسابقه جریکو با پانک در رسلمنیا ۲۸ فر رسید و جریکو در این مسابقه از سی ام پانک شکست خورد.
چنین شراب فلک چون به هفت جام خورد عجب نباشد اگر می‌شود به سر غلتان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دودول یعنی چه؟
دودول یعنی چه؟
کص یعنی چه؟
کص یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز