باژ نهادن

لغت نامه دهخدا

باژ نهادن. [ ن ِ /ن َ دَ ] ( مص مرکب ) باج بر گردن کسی گذاشتن. تحمیل باج کردن بر: چون کار قباد به آخر رسید انوشیروان بر تخت مملکت بنشست و عدل آغاز کرد و باژ و ساو بر خلق نهاد و بر دشمنان. ( ترجمه طبری بلعمی ).

فرهنگ فارسی

باژ بر گردن کسی گذاشتن

جمله سازی با باژ نهادن

منظور از تجلى (خداوند) در اين روايت نهايت ظهور است و ازبهترين صورت، ظهور صفات كمال، و منظور از نهادن دست كنايه از افاضه رحمت خاصخداوند نسبت به حسين عليه السلام مى باشد.
شه از سنگی که دارد کوهش ار خوانی چه سود او را چو خواهد دست مرگ آخر نهادن بر فلاخانش
همين كه هشام امام را از نزديك با مدارا كردن به او و سرپوش نهادن به كارهاى بدشديد، فرياد زد: خداوند(308) خود اعلم و آگاه است كه مقام رسالتش را در چه محلى قراردهد.(309)
بر طبق مفاد قوانین بین‌المللی ورزشکاران (به عنوان افراد غیرنظامی) باید از هرگونه حمله نظامی مستثنی باشند ولی هواپیماهای نیروی هوایی عراق با زیر پا نهادن قوانین بین‌المللی ۱۵ انسان بی‌گناه را هنگام بازی فوتبال به خاک و خون کشیدند.
از این تالاب با نام «کویر میقان» نیز یاد می‌شود که علت نامگذاری آن، تبخیر زیاد آب در تالاب است. اما نهادن نام کویر به معنای بیابان نیست، زیرا در فرهنگ ایران واژه کویر به جای پلایا بکار برده می‌شود.
کجا خواهد نهادن پای رحمت بر سر خاکم کسی کز سرکشی برخاک ریزد خون پاکان را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تخصیص یعنی چه؟
تخصیص یعنی چه؟
پاداش یعنی چه؟
پاداش یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز