گناه امدن

لغت نامه دهخدا

( گناه آمدن ) گناه آمدن. [ گ ُ م َ دَ ] ( مص مرکب ) (... از کسی ) سر زدن گناه. صادر شدن گناه:
خداوند ار نیامد زو گناهی
در این زندانش بند از بهر چه نهاد.ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

( گناه آمدن ) گناه از کسی (مصدر ) سر زدن گناه از وی: خداوند ار نیامد زو گناهی درین زندانش بند از بهر چه نهاد? ( ناصر خسرو )

جمله سازی با گناه امدن

در دوزخ عشقیم، اگر عشق گناه است انصاف چه شد شعله فروز غضبش را؟
گر آخر عمر گوشهای دست دهد بنشینم و بر گناه خود میگریم
سلطان اگر چنانک گناهی ندیده است بی ره بود که روی بگرداند از رهی
تهمت رحمی بخود مگذار و خون من بریز میتوان با خون من شستن گناه خویش را
بدو گفت شو دور باش از گناه جهان را همه چون تن خویش خواه
چنان کرد کو گفت بهرامشاه دلش پاک شد توبه کرد از گناه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اعتبار
اعتبار
کون کردن
کون کردن
ارق ملی
ارق ملی
فال امروز
فال امروز