گله ده رود
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
جمله سازی با گله ده رود
حشمت چشم تو از چشم مرا دور نشد روی صحرا همه بر گله ی آهوی تو بود
توام ز چشم فکندی و من فتاده چشمم ز چشم خود گله دارم، ندارم از تو شکایت
نی نی ز تو نور دیده، جای گله نیست؛ من از دل و، دل ز دیده دارد گله ها!
شب نکردم خبر از آمدن یار به کس آفتاب این گله را در به در از من دارد
((چيزى را قصد كردند كه به آن نرسيدند. گله اى نداشتند جز اينكه خدا و پيغمبر او، ازكرم خود آنها را بى نياز كرده است ))(711).
بخود نگر گله های جهان چه میگوئی اگر نگاه تو دیگر شود جهان دگر است