کوچه ٔ غریبان
جمله سازی با کوچه ٔ غریبان
رنج غربت تو از غریبان پرس دردمندی ز دردمندان پرس
چرا به حال غریبان نمی کنی اقبال؟ ترا که صبح بناگوش رنگ شام گرفت
جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن چون جان دهیم در کف پایت خرام کن
بهرِ نظاره جز نگهِ آشنا میار در مرز و بومِ خود چو غریبان گذر مکن
گفت با کرد کای غریبنواز از غریبان بسی کشیدی ناز
چندان که گفتم غم با طبیبان درمان نکردند مسکین غریبان