چهاراخر سنگین
فرهنگ فارسی
جمله سازی با چهاراخر سنگین
آن را که جفاجوست نمیباید خواست سنگین دل و بدخوست نمیباید خواست
چو ای صیاد سنگین دل نمودم در قفس منزل چو مرغان دگر نبود هوای باغ و گلزارم
می کند تأثیر در دلهای سنگین اشک و آه آب و آتش جای خود در سنگ و آهن وا کند
صبر کردیم و به وصلی نرسیدیم افسوس دامن ما ته سنگ از دل سنگین آمد
کرد صائب بس که سنگ کم به کارم روزگار هرگز از صبح بهاران خواب من سنگین نشد
نشد از گرمی صهبا دل سنگین تونرم برنیاید مه رویت بلی از پرده شرم