پهلوان کاتب

لغت نامه دهخدا

پهلوان کاتب. [ پ َ ل َ ت ِ ] ( اِخ ) رجوع به کاتب... در مجالس النفائس ( ص 88 و 262 ) شود.

جمله سازی با پهلوان کاتب

یل پهلوان داشت کآمد ز راه تنی ده هزار از یلان سپاه
بدو گفت کای پهلوان جهان اگر تیره گردد دلت با روان
چنان بد که روزی دو شاه جوان برفتند بی‌لشکر و پهلوان
سپه را سبک پهلوان صف کشید جدا جای هر سرکشی برگزید
دل پهلوان شد ازو پر ز خشم بدو در نگه کرد رستم به چشم
شبستان آن نامور پهلوان همه پیش آن خرد کودک نوان
جهان پهلوان کوشش اندر گرفت گراینده گرز گران بر گرفت
گریزان ازو پهلوان بلند ز فتراک بگشاد پیچان کمند
به گاهی که آمد ز نخچیر باز جهان پهلوان دیده رنج دراز
فرستم همه همچنین پیش تو پسر پهلوان و پدر خویش تو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال تاروت فال تاروت فال جذب فال جذب فال کارت فال کارت