پنجه کلاغی

پنجه کلاغی

لغت نامه دهخدا

پنجه کلاغی. [ پ َ ج َ / ج ِ ک َ ] ( ص نسبی، اِ مرکب ) بوته ای است با برگهای زمینی ( و این غیر پنجه کلاغی نخل است ). رجوع به آطریلال شود.
پنجه کلاغی. [ پ َ ج َ / ج ِ ک َ ] ( ص نسبی، اِ مرکب ) ( نخل... ) نوعی نخل شامل درختانی باساقه های نسبةً کوتاه که سر آنها برگ دار است و چند نوع آن در مناطق حاره آسیا و استرالیا دیده میشود.

فرهنگ فارسی

بوته ایست با برگهای زمینی

دانشنامه عمومی

پنجه کلاغی ( نام علمی: Digitaria ) نام یک سرده از تیره گندمیان است.

جمله سازی با پنجه کلاغی

هست نالان سوخته جانم مرم، ای کبک رعنا گر ز مردار استخوانی بشنوی بانگ کلاغی
ما شناسیم که: آن حال خیالست و محال صوفی از صومعه گر بانگ کلاغی دارد
در قرن ششم، طغرل سلجوقی کلاغی را نزد شاه اردشیر پادشاه مازندران فرستاد.
امیری را که بر قصرش هزاران پاسبان بودند تو اکنون بر سر گورش کلاغی پاسبان بینی
آن به که من سوخته پیش تو نیایم زیبا نبود پیش گلی بانگ کلاغی
صبح تو گو دود چراغی مدار باغ تو گو پای کلاغی مدار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گرایش
گرایش
کصخل
کصخل
قمبل
قمبل
فال امروز
فال امروز