هفت ارکان

فرهنگ عمید

= هفت اندام

فرهنگ فارسی

(اسم ) هفت اعضا: (( زین گونه گذشت سالیان برهفت کاندرتعب است هفت ارکانم. ) ) (بهار )

جمله سازی با هفت ارکان

خواهی افلاک و خواهی ارکان گیر خواه کان یا نبات و حیوان گیر
زمانه ساخت ز هفت اختر و چهار ارکان برای زینت بزمت دو لشکر آتش و آب
آیات بخل را کف راد تو ناسخست ارکان علم را دل پاک تو عامرست
شرط نماز عشق به ارکان نمی‌کشد کونین و یک محرف همت سلام اوست
چار دیوارش که از هر چار ارکان برترند از جمالش جاودان این نه فلک مسرور باد
علی ز ضربت شمشیر وی ز دست افتاد بر کن اول ارکان دین شکست افتاد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اسرار کردن
اسرار کردن
کافر همه را به کیش خود پندارد
کافر همه را به کیش خود پندارد
ضمیمه
ضمیمه
اندر
اندر