نوش لپینا
فرهنگ فارسی
جمله سازی با نوش لپینا
پس آن نامه در پیش تختش نهاد چو نوشان سرِ نامه را برگشاد
از می وحدت بنوش جامی و جم نو به طبع خسرو پرویز را یاد کن از نوش یاد
ز نوشان وصل دلدار است هرچار برون رفتند از آن عین پندار
ز جان شیرینتری ای چشمهٔ نوش سزد گر گیرمت چون جان در آغوش
با لب نوشین طبیب آمد ولی در کمین جان بیمار خود است
چون عیش کنی از تو برد روح لطافت چون نوش کنی از تو کند عقل تماشا