نوازش کنان

لغت نامه دهخدا

نوازش کنان. [ ن َ زِ ک ُ ] ( ق مرکب ) به مهربانی. به لطف. در حال نوازش کردن و نواختن:
نوازش کنانش ملک پیش خواند
ملک وار بر کرسی زر نشاند.نظامی.

فرهنگ فارسی

به مهربانی. به لطف. در حال نوازش کردن و نواختن.

جمله سازی با نوازش کنان

قابل ذکر است که نوازش‌های غیابی از بهره نوازشی بالایی برخوردار است و تقریباً از تمامی فیلترهای نوازشی به راحتی عبور می‌کند.
از حرص آن گدازش وز عشق آن نوازش باری جگر درونم خون شد مرا جگر نی
خداوندا! همى خواهيم كه در اين جهان به زير سايه پرچم محمد(ص ) به سر بريم، ودر آن جهان با وى همسايه باشيم؛ و از آن آسايش و اطمينان كه جان او را نوازش مى دهدبهره مند گرديم... (164)
آرامش و وقار و سيماى متفكر (محمّد) از زمان نوجوانى در بين همسن و سالهايش كاملامشخص بود. بقدرى (ابوطالب ) او را دوست داشت كه هميشه مى خواست با او باشد ودست نوازش بر سر و رويش كشد و نگذارد درد يتيمى او را آزار دهد.
نرسد چون سخن من به دو عالم صائب؟ عشق را دست نوازش به سر دوش من است
از سادگی به دست نوازش کنم حساب از هر که روی دست من ناتوان خورم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
موزون یعنی چه؟
موزون یعنی چه؟
اسرار کردن یعنی چه؟
اسرار کردن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز