نفس درست کردن

لغت نامه دهخدا

نفس درست کردن. [ ن َ ف َ دُ رُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نفس راست کردن. اندک آرام گرفتن. ( آنندراج ). نفس تازه کردن. ماندگی درکردن. اندکی استراحت کردن و خستگی انداختن:
صبا رسیده نماند آنقدر که آه کشم
نفس درست نکرد آن زرَه ْرسیده ما.واضح ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

نفس راست کردن. اندک آرام گرفتن. نفس تازه کردن. ماندگی در کردن. اندکی استراحت کردن و خستگی انداختن.

جمله سازی با نفس درست کردن

همچنین تن که آلت دل توست کارهای دلت به اوست درست
جان خود ایثار کردند از نخست تا به اول بود آخرشان درست
بهر نثار تست که سر بر زند همی از بوته افق چو درست زر آفتاب
هر که او حال خرابات بداند به درست هر چه دارد همه در حال به بازار دهد
کی دانستم که بعد از آن عزم درست آن روز به خواب شب همی باید جست
گر به فرض این عزم تو ناید درست کاختیار آن نه اندر دست توست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ستارگان یعنی چه؟
ستارگان یعنی چه؟
اتی یعنی چه؟
اتی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز