نزهت اباد

لغت نامه دهخدا

( نزهت آباد ) نزهت آباد. [ ن ُ هََ ] ( اِ مرکب ) کنایه از بهشت جاودانی و دنیای دیگر. بهشت عدن. باغ بهشت. جنت:
روانش به مینو پر از نور باد
در آن نزهت آباد مسرور باد.؟ ( از حبیب السیر ).

فرهنگ فارسی

( نزهت آباد ) کنایه از بهشت جاودانی و دنیای دیگر است باغ بهشت جنت.

جمله سازی با نزهت اباد

پس تا در اين زندان و سبحنى اول و آخر دارى همينكه از اين زندان در آمده اى فسحت عرصهدلت نزهت ما سوى كند.
صورت او پای می مالد، صنم را در جمال نزهت او سر همی شوید، ارم را در ز حیر
گه کار تو این نزهت و این کشتن کفار در دست تو گه خنجر و گه زرین ساغر
به نزهت بود روزی با دل‌افروز سخن در داد و دانش می‌شد آن روز
خطه فریومدا کنون شد ز نزهت آنچنانک از خجالت کرد پنهان روی ازو خلد برین
هم نزهت بهشت بعفو خدایگان با صحن دلشگای روان پرورش قرین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ظریف
ظریف
داشاق
داشاق
امجق
امجق
دودول
دودول