نانخورش خانه

لغت نامه دهخدا

نانخورش خانه. [ خوَ / خ ُ رِ ش ِ ن َ / ن ِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) سرکه انگوری. ادم البیت. ادام البیت. ( آنندراج ) ( برهان قاطع ). رجوع به نانخورش شود.

فرهنگ فارسی

سرکه انگوری

جمله سازی با نانخورش خانه

ز نانخورش به ترش‌رویی زمانه بساز شکر به تلخی ممنون شدن نمی‌ارزد!
چو دندان نعمتی داری، منال از نان خشک خود کدامین نانخورش زین به، که با دندان خوری نانی؟!
لَنْ نَصْبِرَ عَلی‌ طَعامٍ واحِدٍ گفتند یا موسی بر یک طعام شکیبایی نتوانیم کرد. اگر کسی گوید منّ و سلوی دو چیز است چرا عَلی‌ طَعامٍ واحِدٍ گفت؟ جوابش آنست که نان و نانخورش بود، و بر عرف نان و نانخورش بیک طعام شمرند.
غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طمع نانخورش از سرکه ابروست در خوان طمع
نانخورش از سینه خود کن چو آب وز دل خود ساز چو آتش کباب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
باوانم
باوانم
چوخ
چوخ
داشاق
داشاق
فال امروز
فال امروز