لسان البر
فرهنگ فارسی
پیش رفتگی خاک در آب. دماغه
جمله سازی با لسان البر
تو را که آمده برتر صفات از چه و از چون شود به مدح توام چون لسان ناطقه گویا
طول زمان و طی لسان فرض بایدم اما نه آن به چنگ و نه در کامم این دریغ
دانای هر لسان که بوصف جلال او الکن بود ز خلق دو عالم لسان علیست
بترس از آن که ز سوزنده شعرها گه و بیگه به مجلست فکند محتشم لسان من آتش
چو دادیش شرف گفتوگو بر آن دارش که صرف شکر تو سازد لسان حال و مقال
بارالها! اين حجب نور(591) كه در لسان ائمه معصومين مامتداول است چيست ؟