لبۀ پیشرو

فرهنگستان زبان و ادب

{preceding limb} [نجوم] بخشی از لبۀ قرص جِرم سماوی در سمت حرکت آن در آسمان

جمله سازی با لبۀ پیشرو

قضا ز رویش همواره پیشرو گیرد قدر ز رایش پیوسته راهبر دارد
فلک را شده حکم تو پیشرو جهان را شده عدل تو پاسبان
در همه وقت ظفر پیشرو فتح تو باد سوی عزت ز ز ظفر باد شما راگذری‌
خداوند تشریف را پیشرو شد بسر هشت و شایسته دید احترامش
دو زیبا جوانشان شده پیشرو به برج شرف هر یکی ماه نو
سپاه عزم تو را پیشرو بود نصرت خلاف رأی تو را راهبر بود حرمان