قلیه خوار
فرهنگ فارسی
جمله سازی با قلیه خوار
ز یمن دولت قلیه برنج و نان باشد تو هر سواد که صوفی ببرده ای به بیاض
قلیه جوید، نیاورندش ماست آب خواهد، خودش بباید خاست
شمیم قلیه مشام مرا معطر ساخت خود از کجاست چنین بو که می رسد فراح
قصاب را ز شوق و تمنای قلیه باز گردن نهم برای...برآن شدم
صوفی ز اشتیاق کباب تنور پخت چون قلیه در گدازش و فریاد و ناله بود
هزیمت رفته را در پی نپویند حدیث قلیه با سیران نگویند