شانه ٔ کرباس

لغت نامه دهخدا

شانه کرباس. [ ن َ/ ن ِ ی ِ ک َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) چوبی باشد که جولاهگان بر هر دو سر آن سوزنها بند کنند و آن را بر پهنای کرباس نهند پیش خود تا پهنای کرباس هموار و یکسان باشد. ( بهار عجم ) ( از فرهنگ سروری ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

چوبی باشد که جولاهگان بر هر دو سر آن سوزنها بند کنند و آنرا بر پهنای کرباس نهند پیش خود تا پهنای کرباس هموار و یکسان باشد.

جمله سازی با شانه ٔ کرباس

کلیم الله تعجب کرد و برخاست که تا کرباس و گور او کند راست
در زبان فارسی تُرنا به لُنگ یا کرباس به‌هم‌پیچیده و تاب‌داده‌شده‌ای گویند که با آن یکدیگر را می‌زنند. واژه تُرنا و صورت دیگر آن «طُرنا» در متون فارسی و فرهنگ‌های فارسی کهن نیامده‌است.
چون رهی پیش تو هر سالی بجائی رفتمی رفتن من بودهمچون رفتن کرباس تن
ابریشم بافی و مَرخَز بافی خراسان، عبا بافی نایین و بوشهر، سوزن‌دوزی‌های جنوب و کرباس‌بافی‌های کویر، آن‌ها را شیفته خود کرد و دست در کار آن‌ها نیز شدند.
زمانی بود گل چون ماه در میغ برشه رفت با کرباس و با تیغ
کاورم کرباس‌های خود بذرع یابم آگاهی از آن در اصل و فرع
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گاییدن یعنی چه؟
گاییدن یعنی چه؟
نمایان یعنی چه؟
نمایان یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز