سنبل دمیدن

لغت نامه دهخدا

سنبل دمیدن. [ سُم ْ ب ُ دَ دَ ] ( مص مرکب ) ریش و خط برآمدن. تازه موی بر عارض دمیدن:
یکی را سنبل از گل برکشیده
یکی را گرد گل سنبل دمیده. نظامی.

فرهنگ فارسی

ریش و خز بر آمدن. تازه موی بر عارض دمیدن.

جمله سازی با سنبل دمیدن

به قامت شاخ گل را از دمیدن باز می دارد به شوخی جاده را از آرمیدن باز می دارد
در حال حاضر دو روش اصلی و اساسی برای ساخت ظروف شیشه‌ای وجود دارد: روش دمیدن و دمیدن فقط برای ظروفی با دهانه باریک، و روش فشار و دمیدن برای ظروف دهانه گشاد و ظروف مخروطی دهانه باریک استفاده می‌شود.
تن ار کرد فغانی ز غم سود و زیانی ز تست آنک دمیدن نه ز سرناست خدایا
خدمات نماز طولانی‌تر از شبات معمولی یا دیگر تعطیلات یهودی است و شامل (روزهای هفته) دمیدن شوفار است. در بعدازظهر روز اول (یا دوم، اگر اول شنبه بود)، تشلیخ انجام می‌شود که در آن گناهان را در آب‌های آزاد مانند رودخانه، دریا یا دریاچه می‌اندازند (به صورت سمبولیک).
برق بردل ریخت آخر حسرت نشو و نما چون شرر این دانه از شوق دمیدن داغ شد
نخفت فتنه آن چشم از دمیدن خط فسانه ای است که خواب بهار شیرین است