زبان لغزیدن

لغت نامه دهخدا

زبان لغزیدن. [ زَ ل َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایت از ناتوانی از بیان فصیح در نتیجه دچار ترس شدن و یا مرعوب مقام یا زیبایی و یا نظایر آن شدن:
مگر گویا از آن آیینه رخسار شد صائب
که میلغزد زبان در حالت گفتار طوطی را.صائب.

فرهنگ فارسی

کنایه از ناتوانی از بیان فصیح در نتیجه دچار ترس شدن و یا مرعوب مقام

جمله سازی با زبان لغزیدن

تخته ی تعلیم لغزیدن ز نعلینش دهد خضر هرکس را که در عشق تو رو بر راه کرد
شاید این طور توان یک دو قدم پیش افتاد هیچ بهتر به ره شوق ز لغزیدن نیست
در بیابانی‌ که سعی بیخودی رهبر شود راه صد مطلب به یک لغزیدن پا، سر شود
ما سبکساریم، از لغزیدن ما چاره نیست عاقلان با این گرانسنگی، چرا لغزیده‌اند
از عصا در عهدِ پیری کم نشد گمراهیم پایِ دیگر بهرِ لغزیدن به دست آمد مرا
داغ معماری اشکم‌که به یک لغزیدن عافیتها شد ازین آبله برپا، برپا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال شمع فال شمع فال چوب فال چوب فال کارت فال کارت