روز برامد
فرهنگ فارسی
جمله سازی با روز برامد
چو بردند آن صنم را در بر دار برامد بانگ زاری بر سر کار
برامد چاوش خورشید ناگاه که تا خالی شد از نظّارگی ماه
منادی گر برامد از زمانه که روز و شب فرو شد جاودانه
چو شد روی هوا از صبح روشن برامد روی دریا همچو جوشن
برامد نالهٔ نای از در شاه غبار از پای میشد تا سرماه
بآخر چون برامد یک مه و نیم فرو شد ماه آن خورشید اقلیم