دهان کجی

لغت نامه دهخدا

دهان کجی. [ دَ ک َ ] ( حامص مرکب ) عمل خمانیدن دهان. ( یادداشت مؤلف ). || کنایه است از لجبازی و نشان دادن مخالفت و ناسازگاری خود با کسی یا چیزی. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به دهن کجی شود.

فرهنگ فارسی

عمل خمانیدن دهان.

جمله سازی با دهان کجی

شکرا ز تلخرویی می کند در ناخن من نی چو طوطی تا دهان خویش شیرین از سخن کردم
و هر سایل که به درگاه او دهان چون گل بگشاد، چون نرگس جام زر بر کف نهاد و چون گل، طشت زر بر سر برد.
آن یکی خواهد دهان تا پیش او بوسد زمین وآن دگر خواهد میان تا پیش او بندد کمر
اين انگشترى را بگير و در دهان بگذار و به ميدان جنگ دشمنانت بازگرد كه اميد دارم ديرى نپايد كه از دست جدت با شربتى سير آب گردى كه پس از آن هرگز روى تشنگى نبينى.
پسر جان ! ببين دهان من از دهان تو خشك تر است ولى من به تو وعده مى دهم كه از دستجدت پيغمبر آب خواهى نوشيد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
انسجام یعنی چه؟
انسجام یعنی چه؟
منعقد یعنی چه؟
منعقد یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز