داد بردن

لغت نامه دهخدا

داد بردن. [ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) (... از کسی )، دادخواهی کردن از او نزد دیگری:
دل من بستدی چه دانم کرد
هم بخواجه برم ز دست تو داد.فرخی.

فرهنگ فارسی

داد خواهی کردن از او نزد دیگری

جمله سازی با داد بردن

عده ديگرى هم از ساير قبايل (يمن ) به آنها پيوستند تا از بردن وى جلوگيرى بهعمل آورند.
به حال هر که از خود رفت چون پی می توان بردن که در راه زخود رفتن نشان پا نمی باشد
بگو با دهر «عشقی» آخر این ناکام را این سان به دنیا بهر رنج آوردن و بردن چه حاصل شد؟!
جلیوس (ジェラス, Jerasu) زمانی که رم در یک فلاش‌بک روش از بین بردن یک شینیگامی را توضیح می‌داد حضور پیدا کرد. او شینیگامی کوچک و عروسک شکلی است که با وجود اینکه دارای دو کاسه چشم است اما تنها یک چشم دارد.
به خاطر دروغ‌های زیادی که می‌گفت پی بردن به حقایق زندگی او مانند هویت پدر و حتی تاریخ تولد او (۲۲ شاید هم ۲۳ اکتبر ۱۸۴۴) بسیار مشکل است.
دو چشمت خفته است و غمزه ات بیدار دل بردن بپرهیزم زخواب آلوده یا بیدار یا هر دو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال تک نیت فال تک نیت فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال فرشتگان فال فرشتگان