خوی ریزان

لغت نامه دهخدا

خوی ریزان. [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ ] ( ق مرکب ) عرق ریزان. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

عرق ریزان

جمله سازی با خوی ریزان

💡 برگ او بر خاک ریزان، چون بلورین یاسمن شاخ او باد یازان چون عقیقین خیز ران

💡 می فشارد بسکه دل را پنجهٔ مژگان او پای تر سر اشک ریزان چون سحابم کرده است

💡 بر برگ رزان قطره باران شده ریزان اشکی است که بر چهره عشاق روان است

💡 او هزاران کپی از سی دی‌های لیبرت را به همراه تابلوهایش به عنوان تبلیغ و جذب بیشتر مشتری به فروش رساند. همچنین این آلبوم به رادیو نیز پا باز کرد و برنامه ریزان رادیویی به رقابت برای پخش آهنگ‌های اوتمار لیبرت در شبکه‌های خود پرداختند

💡 پس ابن تومرت و مردم، ملتهب و اشک ریزان، به سوی چاه رفتند. ابن تومرت که اوضاع را از هر جهت آماده دید، دستور داد تا کوه‌نشینان همه برای مراسم تمییز در یک نقطه جمع شوند و وقتی مردم جمع شدند، گفت:

💡 فصل پاییز هوای سرد وخشک هدیه می دهد.برگ ریزان سریع اتفاق می افتد زمستان خیلی سرد است بارش باران اندک است.برف در سالهای اخیر شاید سالی یکبار برک را سفید پوش کند.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
الکن یعنی چه؟
الکن یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز