خونی اباد

لغت نامه دهخدا

( خونی آباد ) خونی آباد. ( اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد واقع در 56 هزارگزی شمال باختری مشهد، و هفت هزارگزی خاور شوسه قدیمی مشهد بقوچان. آب از قنات. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

( خونی آباد ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد واقع در ۵۶ هزار گزی خاور شوسه قدیمی مشهد بقوچان.

جمله سازی با خونی اباد

استعمال خارجی برای رفع ناراحتی‌های‌پوستی مفید می‌باشد. برای رویش مو در محل‌زخمها که موی آن ریخته باشد نافع است. در موارد اسهال خونی و تهوع نیز بسیار مفید است
پس از حاضر شدن ملک توس، تیمور از او خواست تا آن کس را که خونی اوست، قصاص نماید. ملک توس، با این عمل مخالفت کرد و گفت:
چوگل در پیکر افسرده‌ام خونی نمی‌باشد به پرواز آیدم رنگی مگر از شهپر تیغش
رضا داوودنژاد در ۱۳ فروردین ۱۴۰۳ به علت عوارض ناشی از عفونت خونی پس از پیوند کبد درگذشت.
خونی ز چشمم می رود، در انتظار کیست این؟ تیری به جانم می نهد، از خارخار کیست این؟
کار با عشق ‌است بیدل ورنه ‌در میدان لاف بوالهوس هم می‌تواند خونی از قیفال ریخت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
نمایان یعنی چه؟
نمایان یعنی چه؟
علامت یعنی چه؟
علامت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز