خردل صحرائی

لغت نامه دهخدا

خردل صحرائی. [ خ َ دَ ل ِ ص َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) قچی. شبرق. رشاد بری. رجوع به رشاد بری شود.

فرهنگ فارسی

قچی شبرق

جمله سازی با خردل صحرائی

همایانم به زاغان باز نگذارند از غیرت ز سودایت به صحرائی که بی‌گور و کفن میرم
تا چمن پیرایه از گلهای صحرائی ببست آه بلبل ره بگلچین و تماشائی ببست
باز مُتْواری‌رُوانِ عشق صحرائی شدند باز سرپوشیدگانِ عقل سودائی شدند
درشتند اهل عالم خواه شهری خواه صحرائی قضا ناپخته گل کرده است گوئی خاک آدم را
شد دماغ از سنبل او بسکه سودایی مرا خوشتر آید نکهت گلهای صحرائی مرا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال لنورماند فال لنورماند فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال اعداد فال اعداد