خامه ٔ حکاک

لغت نامه دهخدا

خامه حکاک. [ م َ / م ِ ی ِ ح َک ْ کا ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) قلمی که حکاکان بکار برند:
صاحب نام و نشان چون خامه حکاک شد
گر چه آمد هر قدم بر سنگ پای تیر ما.ثابت ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

قلمی که حکاکان بکار برند

جمله سازی با خامه ٔ حکاک

جانم فدای خامه و قربان نامه ات کاندر بیان حریری و اندر سخن حری
ناله ‌گر بر لوح هستی خط‌ کشد دشوار نیست خامه‌ام زپن دست دارد صد رقم در آستین
صفای‌دامن صبح و نم شبنم چه ننگ است این فلک صابون همین بر خامه‌های پاک می‌مالد
نی خامه شکر ریزد زوصف آن لب شیرین مگو غیر ازنی هندوستان را هست شکر نه
نوشت خامه خونین «فرخی» این بیت به روی صفحه طوفان به صدهزار افسوس
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
جزئیات
جزئیات
گوت
گوت
خویش
خویش
فال امروز
فال امروز