خام عقلی

لغت نامه دهخدا

خام عقلی. [ ع َ ] ( حامص مرکب ) حماقت. دیوانگی. کم عقلی. ناتوانی. ( ناظم الاطباء ). عمل خام رای. عمل ناقص رای.

فرهنگ فارسی

حماقت دیوانگی

جمله سازی با خام عقلی

گوز، نه ئی مقل را شارع عقلی مگوی دم دمه ی غول را دعوی مهدی مخوان
به جان تو که بگویی وطن کجا داری که سخت فتنه عقلی و خصم هشیاری
نور عقلی کز فروغش چشم عالم روشن است پرده خواب است پیش دیده بینای عشق
داند آن عقلی که او دل‌روشنیست در میان لیلی و من فرق نیست
چه افرنگ عقلی که بود اصل دین چو حلقه‌ست بر در در آن کوی و دنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
باوانم یعنی چه؟
باوانم یعنی چه؟
سراسیمه یعنی چه؟
سراسیمه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز