لغت نامه دهخدا
ثور اطحل. [ ث َ رِ اَ ح َ ] ( ع اِ مرکب ) رجوع به ثور شود.
ثور اطحل. [ ث َ رِ اَ ح َ ] ( ع اِ مرکب ) رجوع به ثور شود.
💡 و كف خاكى بر روهاى ايشان پاشيد و فرمود شاهَتِ الْوُجُوهُ و به غار ثور تشريف برد.
💡 در این فتور که خورده ست ثور آب از نیل ز ملکت تو که داند که هست تورانی
💡 می اندر جام زر چون زهره در ثور قدح چون انجم و سیاره در دور
💡 اگر رای قضا حکمش بدین معنی بود راغب بر آرد اختر از ثور و ثریا اشتر و حجره
💡 گر بخورشید دهد سرعت او در یک دم آید از ثور بترتیب منازل بحمل
💡 اما صحبتها در همینجا بیشتر پیش نرفت و در کودتای ۷ ثور کشته شد.