ترزبان شدن

لغت نامه دهخدا

ترزبان شدن. [ ت َ زَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) رَطْب اللسان گردیدن. خوش بیان شدن. زبان آور و فصیح شدن. رجوع به ترزبان شود.

فرهنگ فارسی

رطب اللسان گردیدن. خوش بیان شدن. زبان آور و فصیح شدن.

جمله سازی با ترزبان شدن

می کنیم از ترزبانی دشمنان را مهربان می کند شیرین زمین شور را باران ما
به شعر اندرون ترزبانی گرفت ز شعرش زمین آسمانی گرفت
قاآنیا عجب نه اگر ترزبان شوی کت آب می‌چکد همی از شعر آبدار
لب تشنگان خاک نجف ترزبان شدند از چشمه سار شکر به توفیق کردگار
به وصف طبعش اگر ترزبان شود، چه عجب که جوشد از قدم خامه آب حیوانم
چشمم به مدح خاک درت کرد ترزبان اینک هنوز می چکد آب از دهان چشم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ورژن
ورژن
مطلقه
مطلقه
صبا
صبا
اسکل
اسکل