تازه اباد جنگا
فرهنگ فارسی
جمله سازی با تازه اباد جنگا
ای نرگسِ صفرا زده سودائی تو تر گشته و تازه پیشِ رعنائی تو
دل ندانست که در عشق شود پیر و هنوز پای بند غمت ای تازه جوان خواهد بود
ای گل که جان ز بوی خوشت تازه میشود، مردم ز رشک، عطر دماغ که بودهای؟
دلم تازه گشتی چو خواندی جوانم کنون چون شود چون مرا پیر خواند
بودت هر خار زار تازه تر از گلستان گشتت هر سنگلاخ نرمتر از مرغزار
من طبیب عشقم و دانم دوای دل نکو زخم دل هردم ز داغی تازه باید مرهمش