لغت نامه دهخدا
یوزبند. [ ب َ ] ( اِ مرکب ) بندی که بر یوز نهند. بند یوز. ( یادداشت مؤلف ): آهوان شوارد امانی را یوزبند حکم برنهاده. ( مرزبان نامه ). رجوع به یوز شود. || ( نف مرکب ) که یوزرا ببندد. آنکه بند بر یوز زند. ( یادداشت مؤلف ).
یوزبند. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کلیبر بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 21هزارگزی جنوب کلیبر، با 331 تن سکنه. آب آن از دو رشته چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).