کورباطن

لغت نامه دهخدا

کورباطن. [ طِ ] ( ص مرکب ) کندفهم و کج طبع. ( آنندراج ). کندفهم. کم هوش. کوردل. ( فرهنگ فارسی معین ). آنکه هر چیزی را سیاه و تاریک بیند. ( ناظم الاطباء ):
مدار چشم از این کورباطنان انصاف
که گشته است به عنقا هم آشیان انصاف.صائب ( ازآنندراج ).در خواب سیدی نورانی را دیدم و گفتم: نام شما چیست ؟ گفت: ای کور باطن ! مرا نمی شناسی من امام زمانم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا، بدون ذکر مأخذ ). و رجوع به کوردل شود.

فرهنگ عمید

۱. تیره دل، آن که هر چیزی را تیره می بیند، کوردل.
۲. کندفهم.

فرهنگ فارسی

کند فهم کم هوش کور دل: مدار چشم ازین کور باطنان انصاف که گشته است بعنقا هم آشیان انصاف. ( صائب )

جمله سازی با کورباطن

این کورباطنان که ز حسن تو غافلند خورشید را به دیده خفاش دیده‌اند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال قهوه فال قهوه فال ارمنی فال ارمنی فال احساس فال احساس