لغت نامه دهخدا
کمیم. [ ک َ ] ( ع ص ) پیچیده و ملفوف و تاه شده. ( ناظم الاطباء ).
کمیم. [ ک َ ] ( ع ص ) پیچیده و ملفوف و تاه شده. ( ناظم الاطباء ).
پیچیده و ملوف و تاه شده.
💡 چشم بد باشد به قدر نقش چون افتد زیاد ما ز چشم شور مردم ایمن از نقش کمیم
💡 چه طلسمات عجائب که در این هیکل ماست هم ز افلاک فزونیم و هم از خاک کمیم
💡 در میان عشقبازان ما کمیم از هر یکی از کمی ماست در عالم همه بیشی ما
💡 وقت لقای یوسفان مست بدند کف بران ما نه کمیم از زنان یوسف خوش لقا توی
💡 گر بطالع ز حریفان تو یکذره کمیم شکر ایزد که به مهریم ز یاد از دگران
💡 پستیم و بلندیم و تمامیم و کمیم کس واقف از آن نیست که ما در چه دمیم