وتنگ

لغت نامه دهخدا

وتنگ. [ وَت َ ] ( اِ ) خوشه انگور. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خوشه انگور

جمله سازی با وتنگ

3- دنيا و آخرت، همه به دست اوست، پس ديد خود را گسترش دهيم و از مادّيات وتنگ نظرى برهيم. (فعنداللّه ثواب الدنيا و الاخرة )
چو پیوست با شهر پیکارو جنگ جهان کرد بر شهریان،تار وتنگ
و اگر زنى از شوهرش بيم ناسازگارى يا اعراض داشته باشد بر آن دو باكى نيست كه به گونه اى با يكديگر صلح كنند (گرچه با چشم پوشى بعضى از حقوقش باشد) و صلح بهتر است، ولى بخل وتنگ نظرى، در نفْس ها حاضر شده (ومانع صلح ) است، واگر نيكى كنيد و تقوا ورزيد، پس بدانيد كه همانا خداوند به آنچه مى كنيد آگاه است.
پدر آن جوان، همان تاجر شكست خورده، وقتى از كشته شدن همسايه خود آگاه گرديد،به پسر گفت: هيچ كس از طلاهايى كه نزد تو امانت است خبر ندارد، من اكنون در مضيقه وتنگ دستى هستم. از تو مى خواهم كه مقدارى از آن را به من بدهى. هر وقت در زندگى امگشايشى پيدا شد، به تو برمى گردانم.
خيانت و سقوط  <>پدر آن جوان، همان تاجر شكست خورده، وقتى از كشته شدن همسايه خود آگاه گرديد،به پسر گفت: هيچ كس از طلاهايى كه نزد تو امانت است خبر ندارد، من اكنون در مضيقه وتنگ دستى هستم. از تو مى خواهم كه مقدارى از آن را به من بدهى. هر وقت در زندگى امگشايشى پيدا شد، به تو برمى گردانم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
قمبل
قمبل
هول
هول
کونی
کونی
فال امروز
فال امروز