هتاف

لغت نامه دهخدا

هتاف. [ هَُ ] ( ع مص ) هتف. بانگ برزدن بر کسی: هتف به هتافا؛ بانگ برزد بر او. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). هتف به هاتف؛ بانگ زد برو کسی که شخص وی دیده نشد. ( ناظم الاطباء ). || خواندن کسی را. آواز دادن کسی را. ( معجم متن اللغة ): اهتف بالانصار؛ بخوان مر یاران را. ( اقرب الموارد ). آواز دادن. ( زوزنی ) ( دهار ). || ستودن و مدح کردن کسی را: هتف بفلان؛ مر او را ستود. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). هتف فلاناً؛ مدح کرد او را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). فلانة یُهتَف بها؛ آن زن به خوب رویی و جمال یاد کرده میشود. ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). || بانگ کردن و نوحه کردن کبوتر: هتفت الحمامة؛ بانگ کرد. نوحه کرد. ( از معجم متن اللغة ).
هتاف. [ هَُ ] ( ع اِ ) آواز بلند. بانگ سخت. ( معجم متن اللغة ). بانگ بلند. ( دهار ).

جمله سازی با هتاف

آنچه مهم است عنايت به اين اصل محورى است كه چنين مقامى ميسور خواص از عالمان نيست،چه رسد به افراد عادى از مؤ منان عادل، تا چه رسد به مسلمان فاسق و احدى، جز اوحدىاز اهل معرفت و ولايت، خيال خام و هوس نارس عبور از آن كوى امن و حرم وحمى و حصن مستوررا در سر نپروراند و گرنه هتاف غيب او را رمى، رجم و طرد مى كند كه: به خندهگفت كيت با من اين معامله بود(100). گرچه چنين بلايى كز حبيب آيدهزارش مرحبا گفتيم (101). شقشقة هدرت ثمّ قرّت (102)
اشاره: گرچه فرشتگان به بسيارى از امور غيبى به تعليم الهى عالمند، ليكن برخىاز معارف غيبى از قلمرو علم و حوزه اطلاع آنان خارج است؛ چنان كه به عنوان نمونه،كمال مكنون انسان و نقص مكتوم ابليس براى ملائكه معلوم نبود و چنان كه هنگامى كهحضرت خليل الرحمان، محكوم (حرقوه و انصروا الهتكم ) شد فرشتگان، ضجه زدند وخداوند فرمود: اگر از شما كمك خواست او را يارى دهيد و هنگامى كه فهميدند حضرتابراهيم همت خود را آنان رفيعتر دانست خداوند فرمود:الماقل لكم انى اعلم ما لا تعلمون (337) و هنگامى كه ابليس، مستكبرانه راى خود رابر فرمان الهى برتر دانست و تاكنون نقص استكابرى وى براى ملائكه مكتوم بود مىتوان هتاف عتاب آلود: (انى اعلم ما لا تعلمون )، را با گوش ملكوتى شنيد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
حیاط
حیاط
میسترس
میسترس
اتی
اتی
کس ننه
کس ننه