نیکو صحبت

لغت نامه دهخدا

نیکوصحبت. [ ص ُ ب َ ] ( ص مرکب ) شیرین سخن. خوش مصاحبت. شیرین بیان: ذرع؛ مرد نیکوصحبت. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

شیرین سخن. خوش مصاحبت. شیرن بیان

جمله سازی با نیکو صحبت

و خواجه امام عمر در صحبت خواجه بود و در سرای او فرود آمدی. خواجه کس فرستاد و او را بخواند و ماجرا با وی بگفت. برفت و دو روز در آن کرد و اختیاری نیکو کرد.
کآنچه بینی ز نیکوان و بدان همه تأثیر صحبت است، بدان!
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اوشاخ
اوشاخ
گوت
گوت
بلند اوازه
بلند اوازه
چیره
چیره