لغت نامه دهخدا
زرین هما. [ زَرْ ری هَُ ] ( اِ مرکب ) آفتاب. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زرین همای:
زرین همای چتر سفید است بال تو
بی بال چون حواصل گرگین چه مانده ای.خاقانی ( از آنندراج ).رجوع به زرین و دیگر ترکیبهای آن شود.
زرین هما. [ زَرْ ری هَُ ] ( اِ مرکب ) آفتاب. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زرین همای:
زرین همای چتر سفید است بال تو
بی بال چون حواصل گرگین چه مانده ای.خاقانی ( از آنندراج ).رجوع به زرین و دیگر ترکیبهای آن شود.
آفتاب
💡 نماز شام که سیمین همای زرین بال به بام به اختر انداخت سایه اقبال
💡 خفاش برفت با سیاهی شد پر همای روز، زرین