الف دادن

لغت نامه دهخدا

الف دادن. [ اِ دَ ] ( مص مرکب ) الفت دادن. مونس کردن. خوگر کردن. سازوار گردانیدن. دوست گردانیدن. رجوع به اِلف و اُلفَت شود: ایلاف؛ الف دادن. ( تاج المصادر بیهقی ):
لطف باری این پلنگ و رنگ را
الف داد و برد از ایشان جنگ را.مولوی.لطف حق این شیر را و گور را
الف داده ست این دو ضد دور را.مولوی.

فرهنگ فارسی

الفت دادن. مونس کردن خو گر کردن

جمله سازی با الف دادن

نیلوفر بیانی در نامه‌ای که در اواسط بهمن ۱۳۹۸ نوشته است، به شرح حالی از وضعیتش پرداخته است. او در بخشی از شرح حال خود از ۲۲ ماه بازداشت موقت در بند ۲ الف سپاه پاسداران، بیان می‌کند که مأموران در هنگام بازجویی، وی را تحت فشار وادار به «تقلید صدای حیوانات وحشی» نموده‌اند و به «تزریق آمپول فلج کننده و آمپول هوا» تهدید کرده‌اند. او ذکر می‌کند که بازجویان، با نشان دادن تصویر جسد کاووس سیدامامی به وی هشدار داده‌اند: «عاقبت خودت و تمام همکاران و اعضای خانواده‌ات نیز همین است مگر آن‌که هر آنچه ما می‌خواهیم بنویسی.»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
عظمت یعنی چه؟
عظمت یعنی چه؟
کس ننه یعنی چه؟
کس ننه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز