لغت نامه دهخدا
دل خون شدن. [ دِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) سخت آزرده خاطر شدن. سخت رنجیدن. سخت اندوهناک گشتن.
دل خون شدن. [ دِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) سخت آزرده خاطر شدن. سخت رنجیدن. سخت اندوهناک گشتن.
سخت آزرده خاطر شدن. سخت رنجیده.
💡 بود در عشقت مراد دیده و دل خون شدن هر دو را الحمدلله در کنارست این مراد
💡 دیده تا دل خون شدن کز غم روایت می کنی گر بگویم کاین نخستین موج آن دریاست، هست