بازی برای کودک، وسیلهای طبیعی برای بیان خویشتن است که موجب شناخت خود و ویژگیهای درونیاش میشود. در بازیدرمانی، این فرصت برای کودک فراهم میشود تا احساسات آزاردهنده و مشکلات درون خود را از طریق بازی بروز داده و به نمایش بگذارد؛ همانگونه که بزرگسالان با سخنگفتن، مشکلات خویش را بیان میکنند. تقریباً تمام مکاتب درمانی، نسخهای برای درمان کودکان نیز ارائه میدهند. اگرچه قابلیت نظریهها در مورد کودکان و بزرگسالان یکسان است، اما روشهای مداخله برای کودکان باید متفاوت باشد. کودکان از دو جهت با بزرگسالان تفاوت دارند: اول آنکه تقریباً هرگز تقاضای رواندرمانی نمیکنند و با اجبار والدین در جلسات حاضر میشوند و دوم آن که ازلحاظ شناخت، ادراک و هیجانات با بزرگسالان متفاوتاند. از آنجا که کودکان از پختگی و رشد شناختی لازم برای بهرهگیری از مداخلات مبتنی بر گفتوگو و خودکاوی برخوردار نیستند، در بیشتر درمانهای ویژه آنان، بازی جایگزین فعالیتهایی میشود که بزرگسالان در فرایند درمان انجام میدهند.
آنا فروید و ملانی کلاین، بنیانگذاران نظریه و روششناسی بازیدرمانی کودکان بهشمار میروند. اگرچه هر دو، بازی را جایگزین تداعی آزاد کردند، اما کلاین بر معنای نمادین بازی تأکید داشت، درحالیکه فروید بر تأثیر بازی در ارتقای رابطه کودک با درمانگر تمرکز میکرد. سیر تحول درمان کودکان، گذر از روشهای گوناگون تا رسیدن به گونههای مختلف بازیدرمانی را نشان میدهد. این روند تکاملی، اهمیت بازی را بهعنوان ابزاری اساسی در فرایند درمان کودکان و تسهیل بیان هیجانات و کشف دنیای درونی آنان برجسته میسازد.