برونرفتن مصدری مرکب است که بهصورت فعل لازم بهکار میرود. این واژه از ترکیب قید مکان بیرون یا برون با مصدر رفتن تشکیل شده و در زبان فارسی بهعنوان فعل مرکب شناخته میشود. ساختار این واژه از نظر دستوری نشاندهندهی ظرافت و توانایی زبان فارسی در ترکیبسازی و افادهی معانی دقیق مکانی و حرکتی است. در کاربردهای متعدد، این واژه به معنای خروج از مکانی بسته یا محدود بهکار میرود و میتواند در بافتهای گوناگون، اعم از حقیقی و مجازی، مورد استفاده قرار گیرد. برای نمونه، در جملاتی مانند او از خانه برون رفت یا از حالت عادی برون رفت، این مصدر توانایی خود را در انتقال مفاهیم متنوع نشان میدهد. این انعطافپذیری در کاربرد، برونرفتن را به واژهای پرکاربرد در سبکهای مختلف نگارش و گفتار تبدیل کرده است.
برون رفتن
لغت نامه دهخدا
رفت برون میر رسیده فرم
پخچ شده بوق و دریده علم.منجیک.بگفت و برون رفت گرد دلیر
بهمراه میلاد و کشواد شیر.فردوسی.خروشی برآورد و دل پر ز درد
برون رفت از ایوان دو رخساره زرد.فردوسی.برآمدز ایران سپه بوق و کوس
برون رفت بهرام و گرگین و طوس.فردوسی.سپنجی سرائیست دنیای دون
بسی چون تو زو رفت غمگین برون.فردوسی.بر آمدن عید و برون رفتن روزه
ساقی بدهم باده بر باغ و بسبزه.منوچهری.صبحدمی با دو سه اهل درون
رفت فریدون به تماشا برون.نظامی.حکیم از بخت بی سامان برآشفت
برون از بارگه می رفت و میگفت.سعدی.یا از در عاشقان درون آی
یا از در طالبان برون رو.سعدی.برون رفت و هر جانبی بنگرید
به اطراف وادی نگه کرد و دید.سعدی.برون رفتم از جامه دردم چو سیر
که ترسیدم از زجر برنا و پیر.سعدی.
برون رفتن. [ ب ِ / ب ُ رُ ت َ ] ( مص مرکب ) بیرون روفتن. روفتن به بیرون. جاروب کردن به خارج:
او را بجای روب هجای من
با خاک ره بکوی برون رُفتی.سوزنی.
فرهنگ فارسی
بیرون رفتن روفتن به بیرون.
جمله سازی با برون رفتن
چو این رای بد با خود اندیشه کرد برون رفتن از جای خود پیشه کرد
چو دل خوش کرد از دیدار تو شاه برون رفتن بباغ از شاه درخواه
از پوست برون رفتن و مرگ آزادیم کاین پوست به زندگانی انداختهایم