باقیمانده که صورتهای نوشتاری «دَ» یا «دِ» را نیز میتواند در ساختار خود داشته باشد، در زبان فارسی به عنوان یک اسم مرکب، معانی متعددی را در بر میگیرد که همگی حول محور مفهوم بازمانده شکل گرفتهاند. این مفهوم از منابع کهن لغتنامههایی نظیر ناظم الاطباء و منتهی الارب استخراج شده و شامل معانیای چون نَثیله باقیماندهی چیزی، پسمانده، و حاصل میباشد. علاوه بر این، در ادبیات لغتشناسی، واژههایی چون ذمامة و عقبة نیز برای اشاره به باقیماندهی یک شیء یا نتیجهی امور به کار رفتهاند، و اصطلاحاتی تخصصیتر مانند عبقول و عبقوله برای باقیماندهی بیماری و قوس برای باقیماندهی خرما در ته خوشه نیز ذکر شده است که نشاندهنده وسعت کاربرد این مفهوم در حوزههای مختلف است.
یکی از کاربردهای بنیادین و دقیق واژه باقیمانده در حوزه ریاضیات است که در عملیات تفریق ظهور پیدا میکند. در این چارچوب، باقیمانده به عنوان تفاضل تعریف میشود؛ یعنی عددی که پس از کسر کردن یک عدد کوچکتر از یک عدد بزرگتر به دست میآید. این مفهوم یکی از چهار عمل اصلی ریاضیاتی است که صرفاً به معنای کم کردن یک کمیت از کمیت دیگر نبوده، بلکه صراحتاً به نتیجهی حاصل از این کسر اشاره دارد. این تعریف دقیق ریاضی، بُعد عملی و محاسباتی این واژه را برجسته میسازد و آن را از معنای صرفاً لغوی متمایز میکند.