حادث شدن

واژهٔ حادث شدن به عنوان یک مصدر مرکب در زبان فارسی، به معنای پیش آمدن، روی دادن و اتفاق افتادن است. این اصطلاح برای بیان رویدادهایی که به‌صورت ناگهانی یا تدریجی پدیدار می‌شوند، به کار می‌رود و در متون کهن و کلاسیک فارسی نیز کاربرد گسترده‌ای داشته است. از جمله معانی و مترادف‌های دیگر آن می‌توان به واقع گردیدن، رخ دادن، عارض شدن و پدید آمدن اشاره کرد که همگی بر وقوع یک رویداد یا پدیده دلالت دارند.

در متون ادبی و تاریخی فارسی، همچون کلیله و دمنه و تاریخ یمینی، این واژه در توصیف رویدادهای گوناگون به کار رفته است. برای نمونه، در عبارتی از کلیله و دمنه آمده است: شیر… پرسید که چیزی حادث شده است؟ یا در تاریخ یمینی ذکر شده: به مسامع او رسانیدند که در میان رعیت جمعی حادث شده‌اند. این کاربردها نشان می‌دهد که حادث شدن اغلب برای اشاره به امور غیرمنتظره، مشکلات ناگهانی یا تغییرات پیش‌بینی نشده در موقعیت‌های مختلف به کار می‌رفته است. به طور کلی، این واژه بیانگر مفهومی است که با حدوث، ظهور ناگهانی و وقوع حوادث همراه است و در قالب‌های گوناگون زبانی، اعم از رسمی و ادبی، جایگاه خود را حفظ کرده است. کاربرد دقیق و صحیح آن در نوشتار، با رعایت املای فارسی و نشانه‌گذاری مناسب، بر غنای متن می‌افزاید و از ابهام در انتقال معنا جلوگیری می‌کند.

لغت نامه دهخدا

حادث شدن. [ دِ ش ُ دَ] ( مص مرکب ) پیش آمدن. روی دادن. اتفاق افتادن. پیداشدن. پدید آمدن. واقع گردیدن. عارض شدن. افتادن. رخ دادن. بنوی پدیدار گشتن. حدوث. دفعةً پیدا آمدن. طاری شدن. وقوع: چاره نمیشناسم از اعلام آنچه حادث شود. ( کلیله و دمنه ). بر درگاه ملک مهمّات حادث شود که بزیردستان در کفایت آن حاجت افتد. ( کلیله ودمنه ). جنگهای نابیوسیده... حادث شود. ( کلیله و دمنه ). شیر... پرسید که چیزی حادث شده است ؟ ( کلیله و دمنه ). الیسع را به خوارزم رمدی سخت حادث شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). نصربن الحسن بن فیروزان بسبب قحطی که در ولایت دیلم حادث شده بود به ولایت ایشان افتاد و همه را آواره کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). به مسامع او رسانیدند که در میان رعیت جمعی حادث شده اند و با صاحب مصر انتماء می کنند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ طهران ص 398 ). ابوعلی جامی از خواص ابوعلی سیمجور حکایت کردکه وقتی پیش خوارزمشاه برسالتی رفته بودم پیش از وحشتی که میان ایشان حادث شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بظهور رسیدن پدید آمدن. ۲ - خلق شدن ایجاد گردیدن.