تازه تر

لغت نامه دهخدا

تازه تر. [ زَ / زِ ت َ ] ( ص تفضیلی ) خرم تر. نوتر:
خیز بت رویا، تا مجلس زی سبزه بریم
که جهان تازه شد و ما ز جهان تازه تریم.منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 179 ).رجوع به تازه شود.

فرهنگ فارسی

از تازه خرم تر نوتر.

جمله سازی با تازه تر

خلقی بسوزدم که رسیدند رفتگان این است داغ تازه تر دورماندگان
وقتى در اين آينه شفاف و چشمه زلال معرفت به نظاره و تماشاى نماز مى نشينيم،ابعادى تازه تر و سيمايى درخشانتر از نماز را مشاهده مى كنيم.
فرزندان آدم هر قدر پا به سن مى گذارند دو خصلت در آنان تازه تر مى شود:بخل و آرزوى دراز:
تازه تر از شاخ گل بر دمد از قعر گور گر شنود به روی او کشتهٔ خونین کفن
باد هر دم تازه تر گلزار حسنت کز چه رو هر سحر خسرو چو بلبل در فغان آید همی
تیم آفریقای جنوبی یکی از تازه ترین تیم های عضو شده در فیبا است، این تیم در سال ۱۹۹۲ به فیبا پیوست.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ضیق وقت
ضیق وقت
ساقی
ساقی
جنده
جنده
میلف
میلف