نام انسان نیست جز با صاحب ناموس و ننگ هر که بی ناموس و ننگ آمد نه انسانی بود
مکن ای شمع در هر بزم حال خویش را روشن که پیش عاشقان پروانه بی ناموس می گردد
یاد باد آن ساز شَفْقَتها که بی ناموس غیر در بساط تیره روزان عیش شامی داشتی
حقیقت پردهٔ ناموس خود دارد شریعت را تو بی ناموس می خواهی که از معنی خبر یابی
این نامه بی ناموس در خم می اندارید کاین دفتر بی معنی غرق می ناب اولی