کلاه پوستی

لغت نامه دهخدا

کلاه پوستی. [ ک ُ ] ( اِخ ) تیره ای از ایل بهارلو ( از ایلات خمسه فارس ). ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 86 ).

فرهنگ فارسی

آنکه کلاه پوستی بر سر گذارد.

جمله سازی با کلاه پوستی

در آغاز قرن بیستم مردها پیراهن بی یقه سفید، شلوار گشاد سیاه که دم پایشان جمع شده بود، قبایی که جلویش با کمربند بسته می‌شد، و کلاه کوتاه و گرد نمدی می‌پوشیدند. بعضی مردها نیز ژاکت‌های پوستی و جلیقه‌های نمدی می‌پوشیدند. پاپوششان نیز مانند همه ایران گیوه (ملکی) بود. برای جشن‌ها، شکار و جنگ مردها عبای نازکی به نام چقه می‌پوشیدند. بستن قطار فشنگ نیز مایه مباهات بود. مردهای طوایف گوناگون قشقایی بر اساس کمربند و شیوه بستن قطار فشنگشان قابل تشخیص بودند.
گالشان (دامداران کوهستانی) کلاهی پوستی دارند و علاوه بر آن از شولا یعنی بالاپوش نمدی و نیمه بلند استفاده می‌کنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ورژن
ورژن
خاص
خاص
هنگام
هنگام
کص
کص