کبود کردن

لغت نامه دهخدا

کبود کردن. [ ک َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نیلی کردن. به رنگ کبود درآوردن. ازرق ساختن:
هان تا نفریبد این عجوزت
چون خود نکند کبود و کوزت.نظامی.

فرهنگ فارسی

برنگ کبود در آوردن

جمله سازی با کبود کردن

سنگ کبود ماسه‌سنگ یا لای‌سنگ و ریزدانهٔ فلداسپاتی و میکایی، به رنگ خاکستری مایل به سبز یا آبی تیره که به آسانی در امتداد لایه‌بندی می‌شکافد و لایه‌های نازک را تشکیل می‌دهد، از این نوع سنگ معمولاً در فرش کردن پیاده‌رو استفاده می‌کنند.