پیکار ساختن

لغت نامه دهخدا

پیکار ساختن. [ پ َ / پ ِ ت َ ] ( مص مرکب ) ترتیب جنگ دادن. رزم بنیاد کردن. حرب آغازیدن:
نشان ده که پیکار سازم بدوی
میان یلان سرفرازم بدوی.فردوسی.بکش هرکه پیکار سازد به ده
همه کهترانند یکسر، تو مه.فردوسی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ترتیب جنگ دادنرزم بنیاد کردن: نشان ده که پیکار سازم بدوی میان یالن سر فرازم بدوی. ( شا. لغ. )
ترتیب جنگ دادن رزم بنیاد کردن

جمله سازی با پیکار ساختن

کانون کارآموزی کشور: در سال ۱۳۳۷ به ریاست عالیهٔ فرح پهلوی گشایش یافت. کانون کارآموزی کشور، برای نگهداری و آموزش و پرورش شهروندان مستمند کشور و در راه پیکار با بیکاری و ولگردی و گدایی و آماده ساختن آن‌ها برای آغاز به پیشه‌ای که در کانون آموخته‌اند، بنیان‌گذاری شد.
کانون کارآموزی کشور: در سال ۱۳۳۷ به ریاست عالیهٔ فرح پهلوی گشایش یافت. کانون کارآموزی کشور، برای نگهداری و آموزش و پرورش شهروندان مستمند کشور و در راه پیکار با بیکاری و ولگردی و گدایی و آماده ساختن آن‌ها برای آغاز به پیشه‌ای که در کانون آموخته‌اند، بنیان‌گذاری شد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت فال انگلیسی فال انگلیسی