پی سودن

لغت نامه دهخدا

پی سودن. [ پ َ / پ ِ دَ ] ( مص مرکب ) لگدکوب کردن. پایمال کردن. || میل نمودن اراده کردن بطرفی. ( آنندراج ). مشتاق بودن. رغبت کردن. آهنگ کردن بسوئی. قصد کردن بطرفی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- لگد کوب کردن پایمال کردن. ۲- میل کردن اراده کردن مشتاق بودن رغبت کردن.

جمله سازی با پی سودن

لبالب میشوم، از حسرت لب بر لبش سودن چو بر هم می‌گذارد شوخ من، لب‌های میگون را
باز می خواهم که شوخ دل ربایی خوش کنم وز برای چهره سودن، خاک پایی خوش کنم
حاصل دست تهی، ز افسوس بر هم سودن است عاشق سیمین بران بی زر نمی باید شدن
در سال ۱۹۹۱ میلادی، سودن جایزۀ پرگار طلا را برای برتری طراحی برای اولیوتی، فکس اُ‌اف‌ایکس۴۲۰ دریافت کرد.
آب و رنگ عبرتی صرف بهارم‌ کرده‌اند پنجهٔ افسوسم از سودن نگارم ‌کرده‌اند
179- چون براى سودن حجر السود ركن حطيم آيد با عرفانى كه حجر بهاو دارد خواهد كه دست او را وانگذارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سرشک
سرشک
رساله
رساله
کیری
کیری
نسل
نسل